دندانپزشک کم حرفی که تو اتاق انتظار مطبش کتاب های آلبرکامو و تولسوی میزاره و سمفونی چایکوفسکی پلی میکنه گلیست از گل های بهشت !
- ۰ نظر
- ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۵
دندانپزشک کم حرفی که تو اتاق انتظار مطبش کتاب های آلبرکامو و تولسوی میزاره و سمفونی چایکوفسکی پلی میکنه گلیست از گل های بهشت !
موجودات احمق زیاد داریم بینمون !
کسایی که جرئت ابراز علاقه و گفتن جمله ی دوست دارم یا ترکم نکن رو ندارن و اسمشو میزارن غرور !
انوقت با خفت تموم پای رابطه های شکست خورده و تق و لق میشینن و غرورشون تکونم نمیخوره اسمشو میزارن علاقه .
بعضی واقعا بلد نیستن از احساساتشون چطور استفاده کنن .
کاش آدمم دفترچه راهنما داشت و پیش از استفاده میخوندیمش !
همه قرار نیست سلبریتی بشن !
انقد به قیافه شون گیر ندین
همه قرار نیست مدل بشن !
انقد به قد و وزن مردم ایراد نگیرید
همه قرار نیست آشپز بشن !
دست پختشونو بررسی نکنید
همه قرار نیست عکاس بشن !
به نور و فوکوس و لنز و این حرفا شون گیر ندید
همه قرار نیست نویسنده بشن !
انقد غلط های متناشونو به رخشون نکشید
همه قرار نیست آخوند بشن !
انقد واسشون جانماز آب نکشید
و در آخر. ..
همه قرار نیست مثل شما فکر بکنن !!!
انقد عقایدتونو تو ذهن بقیه فرو نکنید
برعکس اغلب مردم هیچ وقت از صحبت کردن تو جمع و جلوی همه ترسی نداشتم .
وقتی دارم تو یه سالن بزرگ واسه بیست نفر آدم حرف میزنم استرسم کمتره چون هیچ کدوم از اون صد نفر حرفامو به خودش نمیگیره.
ولی امان از اون یه نفری که نشسته جلوت و از هر کلمه ت یه داستان میسازه .
پ.ن : وقتی بچه بودم یازده دوازده اینطورا. .. ی حرفی به ی نفر زدم و ناخواسته خیلی ناراحتش کردم خیلی سعی میکنم تکرار نشه .
اولین سوالی که با به دست گرفتن کتاب به ذهنم رسید این بود . ناطور دشت یعنی چی؟ ناطور به معنی نگهبان و ناطور دشت به معنای نگهبان دشته . یه جای کتاب شخصیت اصلی میگه : همهش مجسم میکنم که هزارها بچهی کوچیک دارن تو دشت بازی میکنن و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبهی یه پرتگاه خطرناک وایسادم و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم... تمام روز کارم همینه. یه ناطور ِ دشتم .
کتاب روایت سردرگمی پسر نوجوانی به اسم هولدن کالفیلده . جملات کوتاه و پراکنده ی هولدن حس کلافگی رو به خوبی به مخاطب القا میکنه . پسری که نمیتونه با خیلی مسائل روزمره و عادی کنار بیاد بنابراین به جای تلاش راحت ترین راه یعنی تنفر رو انتخاب میکنه تا جایی که به نظر میرسه از همه چیز و همه کس متنفره .
برای من جالب ترین جنبه ی داستان احساسات هولدنه درسته با هیچ کس کنار نمیاد ولی نسبت به همه مهربونه ، خیلی ها احساسات اون رو ضد و نقیض میدونن در حالی که واقعا اینطور نیست . مثلا هولدن یک جا عنوان میکنه عاشق سالی شده و بعد میگه ازش متنفرم . این درست مثل زندگی خود ماست ... مادرمون رو دوست داریم ولی وقتی بهمون امر و نهی میکنه ازش متنفر میشیم .
واقعیت اینه که هولدن هیچ چیز دوست داشتنی و خاصی تو وجودش نداره اما با همراه شدن با روند داستان خواننده به هولدن احساس نزدیکی میکنه و حق رو به اون میده . در پایان داستان هولدنی رو میبینیم که به سمت خانواده برمیگرده و سعی میکنه خودش رو بادنیای اطراف وقف بده که امیدوارم موفق بشه :)
پ.ن:اینا همه برداشت من از کتاب بود به جمله بندی نوشته دقت نکردم فقط توشتم تا یادم بمونه
طی هفته گذشته دو کتاب ناطور دشت و قلعه حیوانات رو خوندم و سر فرصت درموردشون مینویسم .
برای این هفته قصد داشتم کتاب بار هستی رو بخونم اما متاسفانه حتی بهترین کتاب فروشی شهر درب و داغونمون هم کتاب به درد بخوری نداشت .
پ.ن : من واقعا نمیفهمم اینا کلی هزینه میکنن بوک استور باز کنن تا آخرش میم مودب پور و سیگار شکلاتی بدن دست مردم؟
خدمت دوستانی که از جمله سگ تو روحت استفاده میکنند باید عرض کنم که از نظر بیولوژیکی و فیزیولوژیکی سگ به راحتی و بدون مشکل از روح رد میشه واسه خاطر هیچ چی الکی دهن خودتونو کثیف نکنید!
او پیرزن بامزه و مهربانی بود که همیشه ته کمد عجیبش چیزهای جادویی و خوشمزه برای خوشحال کردن بچه ها داشت .
من اولین نفری بودم که به کمدش دستبرد زدم و بعد من میم بزرگ و میم کوچک هم غارتش کردند.
غافل از اینکه یه دزد دریایی هیچ وقت گنجشو با دیگران تقسیم نمیکنه !
بد دهن نیستم ولی حرفامم سانسور نمیکنم
میزارم طرفم با واقعیات روبرو بشه
مثلا الان شما بیای بجای گاف گه ستاره بزاری چیزی از ارزش های گه کم میشه؟
نه ؛ فقط کلام خودت بی اثر میشه
از ما گفتن