نمیدونم کی شجاعت اینو پیدا میکنم که به خانواده م بگم اعتقادات من با مال اونا فرق داره .
شاید اگه پسر بودم کارم خیلی راحت تر بود .
- ۲ نظر
- ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۴۴
نمیدونم کی شجاعت اینو پیدا میکنم که به خانواده م بگم اعتقادات من با مال اونا فرق داره .
شاید اگه پسر بودم کارم خیلی راحت تر بود .
دیروز دوستام جشن تولد سورپرایزی برام گرفتن !
نکته جالبش اینجاست که دیروز اصلا تولدم نبود ولی خب گویا 12 اردیبهشتو نمیپسندیدن دیروز جشن گرفتن .
و نکته جالبترش حضور کسانی بود که از قبل ندیده بودمشون :|
خلاصه که دیروز خیلی خوب و خفن بود و آی لاو یستردی
تا همین سال پیش ...
قبل از همه ی این اتفاقها ...
کاپ قوی ترین و شجاع ترین دختر دنیا مال من بود .
از 11 سالگی به بعد ، هیچ کس گریه کردن منو ندیده بود .
حتی خودمم باورم شده بود که من بی احساس ترین دختر زمینم و صورتی احمقانه ترین رنگ دنیاست .
اما همه چی تغییر کرد ...
تو این یه سال لعنتی هزار بار جلوی همه شکستم و خورد شدم .
جاهایی که نباید،
پیش آدمایی که نباید ،
با صدای بلند گریه کردم .
الان دیگه کاپمو ازم گرفتن و من حتی به نیمه نهایی هم راه پیدا نکردم .
دیروز یه اتفاق جالب افتاد ...
کمد لباسارو که باز کردم . چند دست لباس صورتی بهم لبخند زدن .
اولین باری که با هری پاتر آشنا شدم تو نمازخونه مدرسه بود !
یادمه یه روحانی آورده بودن تا به سوالات شرعی بچه های دوازده سیزده ساله جواب بده :/ یکی از بچه ها تو کاغذ مخصوص سولات پرسیده بود من عاشق هری پاترم آیا گناهه؟ الان یادم نیس حاجیه چی جواب داد و آخرش دختره جهنم میره یا بهشت . ولی میدونم فردای همون روز به صورت ضربتی کل فیلم های موجودشو از تو صفحه ی لپ تاپ داغون بابا با کیفیت افتضاح نگاه کردم . توصیفش سخته ... تا یک هفته بعد تو شک بودم . احساس میکردم هر آن ممکنه هاگرید بیاد و منو با موتورش ببره . فراموش کرده بودم همه ی اینا فیلمه و از تو صفحه ی چند اینچی لپ تاپ پخش میشه . نه اینترنت داشتم که عکس بازیگراش رو ببینم ، نه هیچ کدومو قبل هری پاتر میشناختم . میتونم بگم صد در صد باور کرده بودم همچین دنیایی فوق العاده ای وجود داره و احتمالا همه دورو بریام جزو ماگل هاشن . منم دختری که تا چند روز بعد دعوتنامه هاگوارتز به دستم میرسه !
اما الان همه چی فرق کرده ؛ از چند ماه قبل بازیگری که هزارتا فیلم ازش دیدی تو اینستاگرام پست میزاره و عکس های فیلمو لو میده . بعد که فیلم اکران میشه همه شروع میکنن به نقد کردن و تعریف و اسپویل کردن کل داستان . بعد دیدن فیلم هم پشت صحنه پخش میشه و کلا تصورات ذهنیتو از داستان خط خطی میکنه .
دیگه اون حس غرق شدن تو داستان فیلم و همراه شدن با شخصیتاش وجود نداره و همش ی احساسی ته دلت نهیب میزنه اینا همش ساختگیه . باور نکن ...
از نظر من 2 نوع فیلم حوصله سر بر وجود داره .
دسته اول اونایین که هیچ اتفاق خاصی توشون نمیوفته و فیلم ساز حال کرده دوربین دستش بگیره فیلم بسازه .
دسته دوم هم اینطوریه که تا میای ببینی چه اتفاقی افتاده دو سه نفر کشته میشن ، پنج شیش نفر زخمی ، کل دنیا بهم میریزه و اون وسطم یکی بچه دار میشه... اینه که تصمیم میگیری در لپ تاپتو ببندی و ادامه زندگیتو بدون دیدن فیلم مورد نظر تلف کنی !
پ.ن : یه سریال خوبم پیدا نمیشه روزامونو باهاش سر کنیم .
در آن یک سال لعنتی به اندازه 10 سال بزرگ شدم .
همان سالی که اوایلش تصمیم داشتم دنیا را نجات بدهم و اواخر ش کسی نبود خودم را نجات بدهد !